Persian Articles

ردپای هنر ایران در عرصه فرهنگ هند 2

 

نامه فرهنگ، فصلنامه تحقیقاتی در مسائل فرهنگی و اجتماعی، سال چهارم، شماره دوم و سوم، شماره مسلسل 14 و 15، تابستان ـ پاییز 1373، صص 165 – 173.

 

 

 

 

21.ردپای هنر ایران در عرصه فرهنگ هند

سبك معماري چگونه ظهور مي كند :

دكتر اميرحسين ذكرگو

رفتم به كليساي ترسا و يهود                   ترسا و يهود را همه رو به تو بود

با ياد وصال تو به بتخانه شدم                 تسبيح بتان زمزمه ذكر تو بود

هنگامي كه از يك سبك يا سنت در معماري سخن مي گوييم، منظور شيوۀ ساخت ابنيۀ مسكوني عامۀ مردم نيست، چرا كه خانه هاي شخصي، بنا بر نيازهاي شخصي و با ذوق و سليقة شخصي ساخته مي شود. و چون افراد كثيرند و ذوقها متفاوت و متنوع، لذا جاي دادن اين مجموعه ناهمگن در يك سبك يا شكل خاص ثمر بخش نبوده و ره به جايي نخواهد برد.

 

مهمترين و اصلي ترين عاملي كه موجب ظهور يك شيوه و تداوم آن به عنوان يك سبك مي‌شود، اتصال موضوع و هويت بنا به عالم لاهوت، و به عبارت ديگر، تقدس آن و ارتباطش با ماوراي ماده است. اگر نگاهي به تاريخ معماري جهان بيفكنيم، خواهيم ديد برجسته ترين آثار معماري كه مسير پرنشيب و فراز تاريخ را در نورديده و هويت مستقل خود را در پيشگاه انظار جهانيان به نمايش گذاشته اند يا اماكن ديني هستند و یا كاخ سلاطين و حكام مقتدر. به ديگر سخن، دو نيرو است كه تداوم و قوام يك سبك را ميسر مي سازد : عظمت معنوي و قدرت دنيوي.

باز اگر به اين موضوع عميق تر بنگريم، خواهيم ديد كه شاهان و سلاطين و قدرتمندان جهان در طول تاريخ، قدرت و شوكت خويش را با انتساب به عالم ماوراي ماده كسب نموده اند. سلطان، شاه، امپراتور و حاكم در اغلب فرهنگها مقام ظل الله داشته است. او سايه خدا بوده و چون حمايت آن ذات نامتناهي را دارا بوده، شايستۀ‌ شوكت و جلال دنيوي گشته است. پس يكي از عوامل قدرت و شوكت و دوام و اعتبار حكومتها در اکثر قريب به اتفاق ادوار تاريخي همانا اتصال به عالم غيب بوده است و قصرها به واسطه آنكه اقامتگاه نماينده او انگاشته مي‌شده، اهميت مي يافته و در نهايت دقت و ظرافت بنا مي شده اند. در اين ميان، معبد و مسجد و كليسا و كنيسه مستقيم و بلاواسطه به او منسوب بوده و خانه خدا خوانده مي شوند. انسانهای پرستنده، كه عبادت او را واجب مي دانند، مي كوشند تا خانۀ او را مطابق با صفات او و شايستگي او بنا كنند اما چون تصور او در هر فرهنگي و سنتي متفاوت است، لذا خانۀ او نيز اشكال گوناگوني به خود مي گيرد.

 

و سلاطين كه نمايندة او در زمين هستند نيز مي بايست خانه و كاشانه اي برتر از عامه، و نزديكتر به عالم لاهوت دا شته باشند، چه اگر نماينده او از قدرت و عظمت شايسته برخوردار نباشد، چگونه خواهد توانست بازوي اجرايي او و نمايندة جلال و جبروت او در پهنه زمين باشد؟!‌

پس چون معبود يا او در هر سنت فرهنگي تعريفي مشخص و ثابت دارد، پس مباني فكري موجود در پس ساختن ابنيه منتسب به او نيز ثابت خواهد بود. و از طرفي چون انسانها، در سير معنوي خويش در وادي معرفت حق، به مراتب مختلف و درجات متفاوتي دست مي‌يابند، همين ارتقاء، در وادي هنر نيز موثر مي افتد و لذا يك شيوة معماري، علي رغم حفظ مباني اصلي، در ابعاد صوري نيز متكامل مي شود. ابنيه ديني را مي توان به اشعاري تشبيه نمود كه در مدح و ثناي آفريدگار سروده مي شوند. هر شاعري كه به شعور والاتري از صفات و ذات حق تعالي دست يابد، مي كوشد تا با یاري الفاظ و كلمات در قالبهاي قافيه و عروض، در توصيف صفات و ستايش ذات او بر ديگران سبقت گيرد، و همين تلاش مستمر براي ثناي حق است كه شعر را ارتقاء مي بخشد، در حالي كه جوهر و موضوع شعر يكي است. در معماري نيز، چون جوهر بنا با او مرتبط است ثابت و لايتغيير خواهد بود ولي در اعراض تغييراتي مطابق با شرايط اقليمي و جلوه هاي والاي هنري و ... رخ مي دهد. همين اتصال است كه در طي گذشت زمان به یک سبك و يك هويت كه نشات گرفته از همان اصل واحد است، تبديل مي شود و به آن تداوم و قوام مي بخشد. و اين منحصر به معماري نيست، و اساسي است كه در بطن كليه هنرها حضور دارد.

هربرت ريد به اهميت و جايگاه بي رقيب معنويت و مذهب در شكل گيري شاهكارهاي هنري پي برده و آن را در جملة زيبايي، كه اساسش بر شواهد تاريخي استوار است، در كتاب معني هنر چنين بيان داشته است:

«وقتي كه به گذشته نگاه مي كنيم، مي بينيم كه هنر و ديانت دست به دست يكديگر از تاريكي هاي اعصار ما قبل تاريخ بيرون مي آيند، و تا قرنها به نظر مي رسد كه اين دو با هم پيوند ناگسستني دارند؛ و آنكه در حدود پنج قرن پيش از اين نخستين علائم مسلم گسستن اين پيوند ظاهر مي شود... از رنسانس به بعد تاريخ هنر غربي در هم برهم است .... گاهي به نظر مي آيد كه سرچشمه هنر خشكيده است و گاهي به خود مي گوييم كه هيچ هنر بزرگي، يا هيچ دورۀ بزرگي در هنر، امكان پذير نخواهد بود، مگر آنكه ميان هنر و ديانت رابطۀ نزديكي برقرار شود.»

معماري كهن در هند، كه عبارت از معماري معبد و بتكده هاست، نوعي معماري مذهبي است و معماري اسلامي كه در بهترين وجه خود در مساجد جلوه كرده نيز معماري مذهبي محسوب مي شود، ليكن اين دو مذهب و دو نگرش ديني كاملاً متفاوت و حتي متضاد هستند و معماري هندو – اسلامي آميزش دو تجلي و تلقي از ذات و صفات پروردگار است. معماري هندو اسلامي، يعني تركيب مسجد و معبد.

رفتم به كليساي ترسا و يهود                               ترسا و يهود را همه رو به تو بود

با ياد وصال تو به بتخانه شدم                             تسبيح بتان زمزمة ذكر تو بود

دو نيرو موجب تداوم يك سبك هنري مي شود : عظمت معنوي و قدرت دنيوي.

معماري هند

 آنچه امروز از آن به عنوان معماري هند ياد مي شود، همان آميزش معبد و مسجد است. لذا براي هضم و درك اين آميختگي غريب، لازم است نگاهي اجمالي به هر يك از اين دو عنصر «معبد» و «مسجد» بيفكنيم و آنگاه آميزش و اختلاط آنان را كه سبك معماري هندو – اسلامي نام گرفته، مورد بررسي قرار دهيم.

معبد كجاست ؟

هنگامي كه سخن از معابد هند به ميان مي آيد، ذهن به سوي معابد عظيم و پر رمز و راز، بتكده هاي آراسته و اصنام گوناگون، حلقه هاي گلهاي زعفراني، رنگ و بوي عود، آراي مناجات كاهنان و چشمهاي بستۀ پرستندگان و دستها و انگشتاني كه به حال مراقبه و دعا در جلوي سينه ها به هم فشرده شده اند، متوجه مي گردد؛ بناهايي كه پيچيدگي برخاسته از مباني عقيدتي آن از كثرت اصنام و تنوع نقوش گرفته تا حجاريها و فرمهاي متعدد و متكثر آن در برون و درون معبد تجلي كرده است. خداوند كه در خارج از معبد، در كوچه و خيابان و در كسب و كار تنها در ذهن پرستندگان و بندگان وجود دارد و چون خاطره اي از جمال و جلال و رحمت و قهر در زمينة فكري افراد جاري است، اما در معبد تجسم و عينيت مي يابد و شكل و هيئت خاصي به خود مي گيرد و با پرستندۀ خويش ارتباط و اتصالي عيني و مستقيم برقرار مي نمايد. و اين تنها يك خدا نيست ! خدايان مختلف به صورت و اشكال و هيئتهاي متنوع، كه هر يك معرف يك يا چند صفت از اسما و صفات رب الارباب هستند، در گوشه و كنار معبد قرار مي گيرند؛ همه در خور پرستش و شايستة نيايش و بايسته عبادت خالص و بي آلايش هستند. پرستندۀ عابد، ضمن اداي احترام به همگي، به سوي معبود مورد نظرش، كه یا طبيعتاً با طبع او سازگار است و يا نوع نذر و نيازش بيشتر در حيطة مسئوليت آن معبود خاص مي باشد، روانه مي شود؛ اداي احترام مي كند و به راز و نياز مي پردازد، و پيشكشي براي جلب رضايت او و برآورده شده حاجت خود، در آتش مقدس (آگني) مي‌افكند. گاهي پرستندگان اجتماع مي كنند و روز مباركي چون روز تولد معبود خاصي را جشن مي‌گيرند و در مقابل تمثال او به جشن و سرور مي پردازند، سرود مي خوانند و در وجد و خلسه فرو مي روند. پيكرة او را غرق در گل مي كنند، به او طعام پيشكش مي كنند و...

و جالب اينجاست كه علي رغم اين كثرات و تعدد معبودها، تنازع و تفرقه اي در مجموعه حس نمي شود. چرا كه همه براي عبادت او آمده اند و او همان گونه كه داراي اسما و صفات بي شمار است، اشكال و صور گوناگوني نيز دارد، و معبد محل ظهور روح واحد در تجليات كثير او است. همان گونه كه جهان و تنوعاتش عرصه ظهور انوار خداوندي و صفات متنوع او است، اين كثرت در جاي جاي معبد و تركيب متكثر بنا و تعدد مراكز توجه، آشكار است. شايد بتوان معبد را در يك جمله چنين توصيف نمود كه معبد محل نيايش صفات متعدد خداوندي است نه پرستش ذات او.

مسجد كجاست ؟

و مسجد هم خانة خداست خدايي كه علي رغم منسوب بودن تمام كثرات به ذات واحدش، هيچ گاه هويت خداوندي خود را به مرتبه ملموسات و محسوسات تنزل نمي دهد. چون او واحد است، پس هر چه كثير است، او نيست. شكلها و موجودات، از جماد و نبات و هر چه هست، ياد آور عظمت اويند چرا كه خود به تسبيح او كمر بسته اند. و از اين رو توسل به اين كثرات، توسل به ناقص است و در نتيجه، ضلالت را در پيش دارد. اتحاد و تماس با او جز با گذشتن از تجليات كثير كه بنا به تعليمات اسلامي موجب انحراف و جنگ ميان بني آدم مي‌شود، ميسر نخواهد بود كه :

چونكه بي رنگي اسير رنگ شد                            موسیي با موسيي در جنگ شد

پس همه مي بايست جامة كثرت را بر در مسجد از تن بدر كنند و داخل شوند. وجود تصاوير كه نشانه كثرات است در مسجد كراهت دارد و نقوش هم تنها زماني مجازند به داخل مسجد گام نهند و بر در و ديوار آن رحل اقامت افكنند كه از انانيت رهايي يابند و به يكديگر بپيوندند و همگي نداي وحدت سر دهند. دست در دست هم سماعي عاشقانه را آغاز كنند و در اوج از خود بيخودي در نقطه ابديت مرتفع ترين مكان مسجد، يعني راس گنبد، در اوج عظمت او فنا شوند و به وحدت مطلق برسند.

و نمازگزاران نيز بايد چنين باشند. در نماز نيز، محل و نقطه تمركز، ذات واحد اوست كه البته تجسد نيافته است. او روحي است كه در هر روزنه اين مكان جاري است. او در همه جا حضور دارد و اگر محرابي دركار است، جز اين نيست كه حتي جهات كثير جغرافيايي را به يك جهت واحد سوق دهد و آن جهت نيز به خودي خود اعتبار و قداستي ندارد بلكه چون اشاره به او دارد، محور توجه نمازگزاران گشته است.

معبود در اينجا، براي ارتباط با مخلوق، خود را به حد كثرات مادي كه ملموس و محسوس بندگانند، تنزل نمي بخشد، بلكه چنين مي طلبد كه اين گرفتاران عالم كثرات، از مرزهاي ملموس و محسوس خودي عبور كنند و در وادي بي خودي نامحسوس و ناملموس به ملاقات او نايل شوند كه :

رسد آدمي به جايي كه به جز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مقام آدميت

معماري هندو اسلامي، اجتماع نقيضين

شايد بتوان به جرأت ادعا كرد كه تاثير اسلام بر فرهنگ و هنر سرزمين هند، برجسته ترين و عميق ترين تاثير دين محمدي در سراسر پهنه گيتي باشد، چرا كه هيچ يك از تمدنهايي كه از اسلام تاثير پذيرفتند و متحول شدند، به اندازة تمدن هند تفاوت و تضاد زير بنايي و ماهوي با اسلام نداشته اند. لذا تاثير و نفوذ اسلام در تمدنهاي ديگر هر قدر هم گسترده باشد، عمق و اهميت آن به حد نفوذ آن در سرزمين هند نبوده است. و در اين ميان معماري اسلامي تجلي آميختگي و اجتماع ميان اين دو نقيض است.

آنچه امروزه از آن به عنوان معماري هند ياد مي شود همان آميزش معبد و مسجد است.

مسجد با سادگي و وضوح، عاري از هر گونه پيچيدگي و ابهام است، در حالي كه معبد منزلگاه رمزها و رازها است. مسجد جايگاهي وسيع و پر نور است با درهاي متعدد كه عموم را با آواي اذان به خود مي خواند. معبد تجسم و تخيلي از يك تاريكي حجيم و سنگين است با دالانهاي تيره و تاره كه به حجره هاي تنگ و ظلماني و دور از دسترس ختم مي شود. معماري مسجد به عنوان يك مجموعة نسبتاً برونگرا، بسيار ساده و قابل فهم و رويت است، در حالي كه معماري معبد بسيار درونگرا، پيچيده و بي انتها به نظر مي رسد. نمايش تصاوير و اشكال طبيعي، و خصوصاً ذي روح، در مسجد مجاز نيست، در صورتي كه نبض حيات يك معبد در تصاوير و تمثالهاي نقاشي و حجاري شده بر در و ديوارهاي آن مي تپد و قلب معبد محل زندگي خدا با هيئت ذي روح است. اوج مدح و ثناي بصري پروردگار در مسجد به صورت نوشته و خطوط (قرآن و احاديث) جلوه مي كند، در حالي كه در معابد كمتر اثري از نوشتار مي توان يافت و آنچه غلبه دارد شمايل گري به صورت نقاشي يا حجاري است.

خدمات اسلام به معماري هند

هند از كهنترين و قديمي ترين تمدنهاي جهان است و آثار و نمونه هاي مدنيت پيشرفته اين قوم از اكتشافات دره سند و شهرهاي هارپا و موهنجودارو به وضوح آشكار است. بر توان صنعتي و هنري هندوان در ساخت بناهاي سنگي و آرايش آن با نقوش حجاري، تاريخ گواهي داده است. ليكن مطالعة تاريخ نشان مي دهد كه اين عظمت و قدرت براي مدتهاي مديد ساكن و ايستا گرديد و پويايي و رشد را كه لازمه بقاي حيات هر هنري است از دست داد. ساخت معابد به شيوه سنتي بارها و بارها، سالها پس از سالها و قرنها پس از قرنها تكرار مي‌شد و سنگتراشان، صنعتگران و معماران هند كه به تبع روح خاص هندويي و به پيروي از سنت انتقال سينه به سينه و افواهي معارف، از پيشرفتهاي علوم دقيقه كمتر مطلع بودند، نتوانستند آن گونه كه شايسته و بايسته است با تحول و تكامل هنر معماري و با رشد علوم و گذشت زمان همگام و همراه گردند. لذا معماري هندويي با پشتوانه اي غني و قوي در برهه‌اي از زمان، تار ركود بر دور خود تنيد و در گرماي استوايي هند به خواب زمستاني قطبي فرو رفت. در همين دوران خمود و ركود بود كه رقباي مقتدر پيش تاختند، گوي سبقت را ربودند و هنر معماري را در پهنه زمين به چنان جمال و جلالي رساندند كه معماري كهن هند چون شمعي لرزان، شعلة فروغ خود را يكسره در جلوه هاي درخشندۀ چلچراغهاي نورافشان معماري مذهبي جهان باخت و به حجره هاي تنگ و تاريك فراموشي خزيد.

با حضور و سلطة مسلمين، مباني فكري هندوان مورد تعارض قرار گرفت و بسياري از بتخانه‌ها زير سم پيلهاي عظيم الجثه حكام مسلمانان قالب تهي كرد و ويران گشت، ولي به مصداق «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد» همين به اصطلاح مهاجمين، با افكار و ايده‌هاي نو و دانش و بينش خود روحي در كالبد افسردة هنر اين ديار دميدند. آنها در خاك هند رحل اقامت افكندند و پس از گذشت زمان و كشمكشهايي چند، با ساكنين اين ملك به همزيستي ميمون و مباركي رسيدند كه ثمرات آن چون خطوط رزيني بر لوح تاريخ هنر و تمدن بشري مي درخشد. معماري هندو – اسلامي يا هندو – ايراني حاصل و ثمرة اين ازدواج فرخنده بود.

دو سنت با هم تلاقي كردند سنت معماري هندويي با خطوط مستقيم، طاقهاي مسطح و ستونهايي با سطح مقطع مربع از يكسو، و معماري اسلامي با طاقهاي قوسي و ستونهاي مدور و مبتني بر خطوط منحني از سوي ديگر. معرفي قوس و انحنا در معماري هند، شايد از مهمترين تحولات هنر معماري شبه قاره باشد. قوسها و طاقهاي ضربي، به ارتباط و اتصال بصري اجزاي بنا كمك كردند. و آنها را از حيث زيبايي شناسي به مرتبۀ بالايي ارتقاء دادند. و در تلقليل وزن بنا و استفادة اقتصادي از سنگهاي حجيم و وزين نيز تاثيرات بسيار مهمي گذاشتند. البته اين معماري وارداتي بدون بهره گيري از تجربيات محلي قابل اجرا نبود.

در ايران آجر و خاك و گچ بود كه به شكل قوس و طاق و گنبد در مي آمد، و در هند سنگ بود و سنگ بود و سنگ. طبع خشن سنگ با خطوط خشك مستقيم سازگارتر است تا با حركات نرم و منحني . و در اين ميان اگر ملاطهاي خاص رايج در اين سرزمين و قدرت دستهاي توانا و مجرب سنگتراشان هندي نمي برد، توافق ميان اين دو قطب و اتصال ميان اين دو حالت ميسر نمي گشت.

از ارمغانهاي ديگر هنرهاي ايران براي معماري هندي، دانش مهندسي و قدرت محاسبه مقاومت مصالح و فشارهاي مختلف موجود در بنا بود كه براساس روشهاي فني توزيع نيروها، به منظور به حداقل رساندن استهلاك بنا و ازدياد عمر اجزاي ساختمان اعمال مي شد. در شيوه معماري سنتي هند، سنگهاي حجيم و وزين به طور عمودي روي هم قرار مي گرفتند و برروي سر درها، يك تخته سنگ بلند افقي، واسطة اتصال دو ديوار واقع در دو سوي دروازه بود. اين شيوه مضرات بسياري داشت كه از جمله مي توان از استفاده بي رويه از سنگ و ازدياد نامعقول وزن بنا نام برد. همين دو نقيصه باعث فرسايش سنگهاي زيرين و ايجاد شكاف در آنها مي شد. از اين گذشته، امكان اعمال هر گونه تغيير خلاقه در اسكلت اصلي بنا، از معمار سلب مي گشت.

مسلمين با بكارگيري فرمولهايي كه نزد هنديان ناشناخته بود به ايجاد ديوارهاي مورب و قوسهاي زيبا و مستحكم با وزن كمتر و انعطاف افزونتر پرداختند، و اين همه با صرفه جوييهاي اقتصادي عظيمي مبتني بر دانش معماري همراه بود.

افزون بر موارد فوق، تحولي در استخوان بندي سقف ابنيه ايجاد گرديد. با معرفي گنبد، شيوة مهندسي و معماري ابنيه هند تحول يافت و تفاوت بصري فاحشي در بافت شهر سازي اين ديار پديد آمد. گنبدها با ارتفاع خود به ساختمانهاي هند عظمت و جلال نويني بخشيدند و با قوسهاي زيبا بر جمال ساختمانها افزودند و در اندك زماني جايگزين طاقها و سقفهاي حجيم و سنگين گذشته شدند. بوميان هند به زودي دريافتند كه گنبد سازگاري عميقي با شرايط اقليمي خاص آن سرزمين دارد. هواي گرم و تفتيده و دم كرده هند با آفتاب سوزانش، همواره ساكنين اين ديار را به رنج و زحمت مي افكند. طاقهاي حجيم و وزين سنگي، گرچه مانع نور خورشيد بود ولي با همه سترگي و خشونت در مقابل حرارت و گرما به زانو در مي‌آمد، جسم قطور و فربهش در تنها چند ساعت مسخر گرما مي شد و به زودي خود نيز به لشكريان سوزان دماي حاره مي پيوست و تازيانه هاي آتشين خود را در بر جسم رنجور مردم مي نواخت. «گنبد» در اينجا چون فرشته اي آسماني بود كه با حجم عظيم و وزني نا چيز و ظاهري نرم و مانوس، قشر ضخيمي از هوا را چون عايقي قطور، در خود نگاه مي داشت و مانع از نفوذ دما به سطوح پايين تر مي گشت. همين ويژگي حيات باعث شد كه در زماني نه چندان طولاني استفاده از گنبد در منازل مسكوني، در شهرها و حتي روستاها رايج گردد.

سبك هندو اسلامي، اوج هنر معماري هند

فرهنگ اسلامي از همان عنفوان جواني پويا و فراگير بود و امواجش به زودي در اطراف و اكناف جهان پراكنده گشت. در اين ميان، هنر معماري اسلامي نيز پا به پاي هنرهاي ديگر، مرزهاي جغرافيايي را پشت سرگذاشت و بر هر اقليم و ملكي كه وارد شد، با خصايل قومي و ويژگيهاي هنري بومي آن ناحيه در هم آميخت و يا اينكه آنها در جهاز هاضمه قوي خود هضم نمود و در نتيجه اين آميختن با بلعيدن، نوعي هنربنايي به عرضه ظهور رسيد كه اساساً هويت اسلامي داشت، در حالي كه از عناصر محلي نيز بي بهره نبود. نا گفته نماند آنچه در ادوار پيش از ورود اسلام به هند «هنر اسلامي» ناميده مي شد، تجليات مراحل كودكي و نوجواني اين هنر بوده و هنوز از حيث تكنيك و صنعت و علوم مربوطه به كمال خود نرسيده بود و به عبارت ديگر، هنوز عصر تجربه و عهد آزمايش را سپري مي كرد. همين دورۀ آزمايش، خود آبستن آثار برجسته اي از قبيل مساجد قاهره (مصر)، بغداد (عراق) و دمشق (سوريه) بود.

حضور اسلام و خصوصاً هنر معماري اسلامي در شبه قاره هنگامي رخ داد كه اين هنر كليه تجربيات فوق الذكر را پشت سر نهاده و در عصر بلوغ و دوران پختگي با كوله باري از تجربيات گرانبهاي هنري وارد اين ديار پهناور شد. و شايد به همين جهت در اندك زماني شاهراه كمال را پيمود و به عنوان يك سبك زيبا و كامل بر پهنة تاريخ هنر معماري جهان درخشيد. اولين بار سبك معماري هندو ايراني با بناي مساجد شروع شد، سپس دامنة آن به مقابر گسترش يافت و در اندك زماني روح فراگير اين سبك، كالبد قصرها و كاخها سلاطين راجپوت و ديگر حكام هندو را به تسخير خود در آورد و براي ابد در جسم اين ساختمانها ساكن گرديد و آنها را با روح هنر اسلامي عجين ساخت.

 

Read 1183 times